جدول جو
جدول جو

معنی دل سر - جستجوی لغت در جدول جو

دل سر
روی دل، روی سینه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ دَ لِ سُ)
رجوع به صندل احمر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ دَ / دِ)
دل خرنده. خرندۀ دل. خریدار دل. طالب دل:
تو دل خر باش تامن جان فروشم
تو ساقی باش تا من باده نوشم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ پُ)
دل آکنده از غم و اندوه یا خشم و غضب. بسیار غمگین واندوهگین یا خشمگین و غضبناک. رجوع به دل پری شود.
- دل پر بودن، لبریز از شکایت بودن. (آنندراج) :
چون آستین همیشه جبینم ز چین پر است
یعنی دلم ز دست تو ای نازنین پر است.
غنی (از آنندراج).
خالی نساخت گریه دلم را ز سیل خون
از من چرا همیشه دل آسمان پر است.
میر محمدهاشم شهید (از آنندراج).
- دل پر داشتن از دست کسی، در اصطلاح عامیانه، به معنی دق دل داشتن و کینۀ دیرینه نسبت به کسی ورزیدن و از او شکایت و دلخوری داشتن. (فرهنگ لغات عامیانه). ناراضی و رنجیده بودن. (فرهنگ عوام). سخت غمگین یا سخت کینه ور بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کینۀ ناگفته داشتن: دلش پر است، غمی بسیار و ناگفته دارد
لغت نامه دهخدا
(مُ)
کنایه از ناخوش و بی مزه گردانیدن. (آنندراج). بر طبع خوردن. (مجموعۀ مترادفات) :
عاق است بمذهب مروت
فرزند پدر نکرده خدمت
خاص این پدری که بهر ما کرد
لذات بهشت بر دلت سرد.
واله (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَءْشُ دَ)
دلسرد ساختن. رجوع به دلسرد و دلسرد ساختن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل پر
تصویر دل پر
بسیار غمگین اندوهگین، خشمگین غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پر
تصویر دل پر
((دِ پُ))
بسیار غمگین، اندوهگین، خشمگین، غضبناک
فرهنگ فارسی معین
سرکج
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: سر آمدن حوصله
فرهنگ گویش مازندرانی
اندوه و غم
فرهنگ گویش مازندرانی
رنجیده
فرهنگ گویش مازندرانی
جایی که آب به دو یا چند قسمت تقسیم شود، کچل
فرهنگ گویش مازندرانی
دوطرف، دوسر، در دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
مایه ی امید، امیدواری
فرهنگ گویش مازندرانی
معشوق یار
فرهنگ گویش مازندرانی
محل شیردوشی گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی
سینه سرخ، نام پرنده ایست
فرهنگ گویش مازندرانی
با احترام، از قلب، صمیمی
دیکشنری اردو به فارسی